- خوش خیم
ویژگی تومور یا غدۀ بی خطر مثلاً تومور خوش خیم
معنی خوش خیم - جستجوی لغت در جدول جو
- خوش خیم(خوَشْ / خُشْ)
مقابل دژخیم. (یادداشت مؤلف). نیکوسرشت. نیکوخوی
- خوش خیم
نیک نهاد، خوش خلق
- خوش خیم
خوش خلق، نیک نهاد، در اصطلاح پزشکی، بی خطر
- خوش خیم
بی خطر
متضاد: بدخیم
متضاد: بدخیم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کنایه از از روی خوشی
کم کم، به تدریج و تأنّی، متدرّج، رفته رفته، اندک اندک، خوش خوشک، کم کم، پلّه پلّه، جسته جسته
کم کم، به تدریج و تأنّی، متدرّج، رفته رفته، اندک اندک، خوش خوشک، کم کم، پلّه پلّه، جسته جسته
خوش رفتار، ویژگی آنکه با مردم به خوش خویی و مهربانی رفتار می کند، ویژگی انسان یا حیوانی که که خوب راه می رود
خوش مزه، ویژگی هر چیزی که طعم و مزۀ خوب داشته باشد و به ذائقه خوش بیاید
ویژگی کسی که خوب خدمت می کند و فرمان بزرگ تر خود را خوب انجام می دهد
ویژگی کسی که میان مردم به نیک نامی و درست کاری معروف شده باشد، نیک نام
ویژگی کسی که قدمش میمون و مبارک است
نیک پی، خجسته پی، فرّخ پی، سپیدپا، فرّخ قدم، فرخنده پی، پی سفید، پی خجسته
نیک پی، خجسته پی، فرّخ پی، سپیدپا، فرّخ قدم، فرخنده پی، پی سفید، پی خجسته
آنکه بنظر نیک در امور مینگرد مقابل بد بین، آنکه جهان آفرینش را پر از لطف و صفا می بیند مقابل بد بین
